معنی فرح کش - جستجوی لغت در جدول جو

فرح کش

لغت نامه دهخدا

فرح نوش

(دخترانه)

فرح (عربی) + نوش (فارسی) شادنوش، خوشگذران

فرهنگ نامهای ایرانی

فره وش

(دخترانه)

مرکب از فره (شکوه) وش (پسوند شباهت)

فرهنگ نامهای ایرانی

فرح بخش

(دخترانه)

فرح (عربی) + بخش (فارسی) شادی بخش

فرهنگ نامهای ایرانی

قدح کش

شراب خوار، می خوار، می گسار

فرهنگ فارسی عمید

طرح کش

نقاش، نقشه کش، مغلوب، زبون

فرهنگ فارسی عمید

اره کش

کسی که پیشه اش بریدن چوب، تخته یا تنۀ درخت با اره است

فرهنگ فارسی عمید

فره وش

فروهر، در آیین زردشتی ذره ای از ذرات نور اهورامزدا که در وجود هر کس به ودیعه نهاده شده و کار او نورافشانی و نشان دادن راه راست به روان است و پس از مردن شخص، راه بالا را می پیماید و به منبع اصلی خود می پیوندد و فقط روان است که از جهت کارهای نیک یا بد که مرتکب شده پاداش می بیند، فرور

فُروهَر، در آیین زردشتی ذره ای از ذرات نور اهورامزدا که در وجود هر کس به ودیعه نهاده شده و کار او نورافشانی و نشان دادن راه راست به روان است و پس از مردن شخص، راه بالا را می پیماید و به منبع اصلی خود می پیوندد و فقط روان است که از جهت کارهای نیک یا بد که مرتکب شده پاداش می بیند، فَروَر

فرهنگ فارسی عمید

فرح بخش

فرح انگیز، در طب قدیم مفرّح

فرهنگ فارسی عمید

فته کش

(فَ)

دهی از دهستان شهریاری بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری که در 29 هزارگزی جنوب خاوری بهشهر و جنوب رود خانه نکا واقع است. جایی کوهستانی، جنگلی، معتدل، مرطوب و دارای 285 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه و رود خانه نکا تأمین میشود. محصول عمده اش برنج، غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و مختصر گله داری و صنایع دستی زنان شال و کرباس بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)

لغت نامه دهخدا

قدح کش

(پَ نِ)

قدح کشنده. شرابخوار. می خواره:
قدح کشان ز نشاط این قدر قیامت چیست
بیاض گردن میناست صبح محشر نیست.
محمد اسحاق شوکت (از آنندراج)

لغت نامه دهخدا

فرح بخش

(فَ رَ بَ)

نام باغی است اندرون قلعۀ شهرپناه دارالخلافت شاه جهان آباد. (آنندراج)

لغت نامه دهخدا

فرح بخش

(خوَرْ/خُرْ)

فرح انگیز. شادی بخش. رجوع به ترکیبات فرح شود

لغت نامه دهخدا

بره کش

(بَرْ رَ کُ)

دهی از دهستان دشت آب بخش بافت شهرستان سیرجان. سکنۀ آن 250 تن. آب آن از قنات و محصول آن حبوب است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 8)

لغت نامه دهخدا

فرو که

(فَرَ)

نام یکی از دهات قدیم همدان است. (از نزهه القلوب حمداﷲ مستوفی چ لیدن ص 72). در مآخذ جغرافیایی متأخر نام آن نیست

لغت نامه دهخدا

کرم کش

کرم کشنده. کشندۀ کرم. قاتل الدود. قاتل الدیدان. هر یک از داروها که کرم روده کشد. (یادداشت مؤلف)

لغت نامه دهخدا

طرح کش

(وَ)

مغلوب. زبون، مصور. نقاش. (آنندراج) :
سالک همیشه طرح کش عشق ظالمم
آن جان و دل که میدهم امروز باج نیست.
سالک قزوینی.
وصال شاهد معنی بوقت خود دریاب
مباش طرح کش نظم آبدار عبث.
میرزا رضی دانش (از آنندراج).
و رجوع به مجموعۀ مترادفات ص 43 شود

لغت نامه دهخدا

کری کش

(رَدَ / دِ)

کرایه کش. مکاری. (یادداشت مؤلف) :
جواب گویم اگر پرسیم که آن خر کیست
خری کری کش ابلیس و قوم لعنهمو.
سوزنی.
رجوع به کرایه کش و مکاری شود

لغت نامه دهخدا

عرق کش

عرق کشنده. آنکه عرق گیرد. آنکه عرق کشمش کشد. (یادداشتهای مرحوم دهخدا) ، آنکه عرق گل و بیدمشک و کاسنی و شاهتره و امثال آن با قرع و انبیق کشد. (یادداشت مرحوم دهخدا)

لغت نامه دهخدا

اره کش

(رَ / رِ)

که چیزها به اره قطع کند. مباشر ارّه. (آنندراج)

لغت نامه دهخدا